دراین پست هم مثل پست های قبل قرار است علاوه بر دیدن اسکرینشاتهایی از سریال فرندز که درآن یک اصطلاح انگلیسی روزمره به کاربرده شده، به همراه ترجمه آن و نحوهی استفاده از آن در جملهسازی آشنا بشویم. با قسمت یازدهم از سری آموزش های انگلیسی با فرندز همراه ما باشید… [wpdiscuz-feedback id=”3bys2pll5o” question=”میدونید که برای ما مهم هستید! اینجا بنویسید…” opened=”0″]حتما نظرات و انتقادات خود را برای ما بنویسید.[/wpdiscuz-feedback]
فصل چهارم فرندز – قسمت ششم
اصطلاح: Fine by me
معنی اصطلاح: من که مشکلی ندارم
مـثال: “.Can we eat outside tonight dad? “sure.Fine by me
ترجـمه: پدر میشود امشب بیرون غذا بخوریم؟ “حتما. من که مشکلی ندارم.”
اصطلاح: There you go
معنی اصطـلاح: بفرما/ بفرمایید
مثـال: .There you go! I knew you would win this game
ترجمه: بفرما! میدانستم که این بازی را میبری.
اصطلاح: Bottom line
معنی اصطلاح: ته خط یا کار/ حداقل چیزی/ مهمترین نکته برای چیزی
مثال: .The bottom line is that they lost the game
ترجمـه: ته اش این است که بازی را باختند.
اصطلاح: Enough is enough
معنی اصطـلاح: بس است دیگر/ کافی است دیگر
مـثال: .I said to myself “Enough is enough” and quit my job because I didn’t like it
ترجـمه: پیش خودم گفتم “دیگر کافی است” و شغلم را ترک کردم چون دوستش نداشتم.
برای دانلود کردن تمام اطلاحات فرندز در یک pdf و به صورت یکجا، در ادامه اقدام کنید:
اصطلاح: Take credit for something
معنی اصطلاح: اعتبار چیزی را داشتن
مـثال: .I did all the work, and she took the credit
ترجمه: همهی کار را من انجام دادم ولی او همهی اعتبار را گرفت.
فصل چهارم فرندز – قسمت هفتم
اصطلاح: One thing led to another
معنی اصطـلاح: همه چیز دست به دست هم داد
مثـال: .We just wanted to stay for breakfast but one thing led to another and we stayed till dinner
ترجمه: میخواستیم فقط برای صبحانه بمانیم ولی همه چیز دست به دست هم داد و تا شام ماندیم.
اصطلاح: Over the line
معنی اصطلاح: از خط گذشتن/ از حد گذشتن/ مرزی را شکستن
مثال: .He tried to hurt and completely was over the line
ترجمه: او میخواست به من آسیب بزند و کاملا از حد گذشت.
فصل چهارم فرندز – قسمت هشتم
اصطلـاح: Get rid of someone/something
معنی اصطلاح: از شر کسی یا چیزی خلاص شدن/ کسی یا چیزی را دور انداختن
مثال: .My shoes are torn so I’m gonna have to get rid of them
ترجمه: کفشهایم پاره شدهاند و میخواهم از شرشان خلاص شوم.( آنها را دور بیاندازم.)
اصـطلاح: Picky
معنی اصطـلاح: مشکل پسند/ ایرادگیر
مـثال: .My little sister is very picky about food
ترجمه: خواهر کوچکم خیلی بدغذاست.
اصـطلاح: Push for someone
معنی اصطـلاح: سعی برای مجبور کردن کسی به کاری/ سخت تلاش کردن برای رسیدن به چیزی
مثال: .He’s pushing us for a decision by tomorrow
ترجمه: دارد مجبورمان میکند که تا فردا تصمیم بگیریم.
اصـطلاح: Used to
معنی اصطـلاح: بودن (منظور در گذشته است.)
مثال: .I used to eat meat, but now I’m a vegetarian
ترجمه: قبلا گوشت میخوردم ولی حالا گیاهخوارم.
اصـطلاح: Let someone down
معنی اصطـلاح: کسی را ناامید کردن
مثال: .I’m relying on your help – please don’t let me down
ترجمه: دارم روی کمکت حساب میکنم – لطفا ناامیدم نکن.
امیدوارم که تا اینجای کار از دوره آموزشی انگلیسی با فرندز نهایت استفاده را برده باشید. اگر سوال، نظر، انتقاد و یا پیشنهادی دارید حتما بنویسید.
راستی! تلگرام چ یاب رو برای با خبر شدن از آخرین محصولات و تخفیف های ما دنبال کنید.
ارسال پاسخ
نمایش دیدگاه ها